متینمتین، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 7 روز سن داره

یکی یه دونه پسرمامان

دل نوشته دیگر

یار و یاور مامان صورتت را رو به من کردی و چشم های قشنگت را بستی با دستم گونه هایت را نوازش کردم و تو با لبخند کودکانه ات خوابیدی و من ماندم و هزار و یک فکر و خیال و رویا به دستهایت فکر می کنم به وابستگی شدیدی که هرروزهم بیشتر می شود. به عشقی که هرروز شعله ورترمی شود و به اینکه هرروز دستهایت را می بوسم و در ذهنم فکر می کنم نکند این آخرین بار باشد و دوباره می بوسمش بعد فکر می کنم به جمله ای که بچه ها چون به مادر خود احتیاج دارن او را دوست دارن وگرنه هیچ عشقی در میان نیست و فکر می کنم اگر روز من به تو احتیاج داشته باشم تو هم همچین عشقی به من می دهی و تمام بد رفتاری های آدم بزرگها در قبال پدر و مادرهایشان در ذهنم رژه می رود و بعد می گویم من ع...
15 آذر 1393

گاه شمار زندگی (یک سال و یک ماهگی)

همدمم اکنون که ماهگرد میلادت است ایستاده ام به قامت پاییز کنار پنجره باران رو به شوق برگ ریزان تا زمزمه کنم زیر لب معنای پاییز را معنای پاییزم ترجمان وجود نازنینت و دفتری از خاطرات مهرانگیز توست آن را در دستانم می گیرم روی قلبم می گذارم تا پنهانش کنم در مکانی امن برای روزهای مبادا...که با نبودنت پیشانی لحظه هایم چروک می شود و روزهایم پر می شود از سمفونی تنهایی... باش تا قدم زنیم پیاده روهای خیس را تا پیچک سبز شود و زنبق خاطرات از آن بالا رود... و حال به مناسبت این روز فراموش نشدنی یک شاخه گل از طرف یک قلب عاشق تقدیم به تو! شاخه گلی که با یک دنیا عشق و احساس عاشقانه چیده ام از من بپذیر این هدیه را زیرا به خاطر تو وبه عشق تو این شا...
1 آذر 1393
1