دل نوشته دیگر
یار و یاور مامان صورتت را رو به من کردی و چشم های قشنگت را بستی با دستم گونه هایت را نوازش کردم و تو با لبخند کودکانه ات خوابیدی و من ماندم و هزار و یک فکر و خیال و رویا به دستهایت فکر می کنم به وابستگی شدیدی که هرروزهم بیشتر می شود. به عشقی که هرروز شعله ورترمی شود و به اینکه هرروز دستهایت را می بوسم و در ذهنم فکر می کنم نکند این آخرین بار باشد و دوباره می بوسمش بعد فکر می کنم به جمله ای که بچه ها چون به مادر خود احتیاج دارن او را دوست دارن وگرنه هیچ عشقی در میان نیست و فکر می کنم اگر روز من به تو احتیاج داشته باشم تو هم همچین عشقی به من می دهی و تمام بد رفتاری های آدم بزرگها در قبال پدر و مادرهایشان در ذهنم رژه می رود و بعد می گویم من ع...
نویسنده :
مامان زهرا
15:26